در خواب گریه می کردم.
خواب دیدم که تو مرده ای بیدار شدم
و اشک از گونه هایم جاری شد.
در خواب گریه می کردم.
خواب دیدم که تو از من جدا شده ای.
بیدار شدم و مدتی دراز به تلخی گریه کردم.
در خواب گریه می کردم.
خواب دیدم که تو هنوز دوستم می داری بیدار شدم
و باز سیل اشک از چشمانم فرو ریخت.
هر شب تو را به خواب می بینم که به مهربانی لبخند می زنی
و من لرزان لرزان به پاهای عزیزت می اندازم.
.تو به حالت غمناک به من می نگری سر زیبای خود را تکان می دهی
و مروارید تر اشک از چشمت فرو می ریزد.
آنگاه آهسته کلمه ای به من می گویی
و دسته ای از گلهای سپید به من می دهی
اما چون بیدار می شوم از دسته گل اثری نیست
و آن کلمه را نیز فراموش از یاد برده ام.
در خواب گریه می کردم.
خواب دیدم که تو مرده ای بیدار شدم
و اشک از گونه هایم جاری شد.
در خواب گریه می کردم.
خواب دیدم که تو از من جدا شده ای.
بیدار شدم و مدتی دراز به تلخی گریه کردم.
در خواب گریه می کردم.
خواب دیدم که تو هنوز دوستم می داری بیدار شدم
و باز سیل اشک از چشمانم فرو ریخت.
هر شب تو را به خواب می بینم که به مهربانی لبخند می زنی
و من لرزان لرزان به پاهای عزیزت می اندازم.
.تو به حالت غمناک به من می نگری سر زیبای خود را تکان می دهی
و مروارید تر اشک از چشمت فرو می ریزد.
آنگاه آهسته کلمه ای به من می گویی
و دسته ای از گلهای سپید به من می دهی
اما چون بیدار می شوم از دسته گل اثری نیست
و آن کلمه را نیز فراموش از یاد برده ام.